شوک فرهنگی

مفهومی یا اصطلاحی که برای توصیف ترس و احساس درک شده (تعجب ، سردرگمی ، هرج و مرج) به کار می رود وقتی افراد در یک فرهنگ کاملاً متفاوت یا محیط اجتماعی مانند کشورهای بیگانه تعامل می کنند و این مشکلات با میزان جذب و پذیرش فرهنگ جدید افزایش می یابد و این باعث می شود در شناخت میزان راحتی بدون وجود به طور مناسب ، و در بیشتر موارد ، این فرهنگ با عصبانیت بزرگ (اخلاقی) در مورد برخی از ویژگی های فرهنگ جدید پیوند خورده است ، و در بین برجسته ترین محققانی که به مفهوم (شوک فرهنگی) لمس کرده اند محقق (مایکل وینکلمن) است ، زیرا وی آن را یکی از “تحقیقات ابزارهای ارتباط متمایز فرهنگی” خوانده و اخیراً برخی محققان ادعا کرده اند. که شوک فرهنگی اوست این امر تأثیرات مثبتی در بازدیدکنندگان موقت نسبت به فرهنگ کنتراست و افزایش خودکارآمدی و همچنین در بهبود انگیزش خود فرد دارد. اگرچه دانشمندان و مهاجران علائم شوک فرهنگی را تجربه می کنند ، اما اکثر آنها از معنای دقیق این اصطلاح علمی آگاه نیستند ، اما فکر می کنند (همانطور که از این عبارت پیداست) که شوک فرهنگی فقط احساسی است که به ناگهان و بدون مقدمه در صورت ورود به کشور تبعید در نتیجه اختلافات فرهنگ کشور مبدا خود ، به مهاجران حمله می کند. فرهنگ کشور بیگانه البته یک درک ناقص و ناقص است.

اصطلاح شوک فرهنگی در سال (1954) سرچشمه گرفت و اولین کسی بود که توسط دانشمند آمریکایی (کالورو اوبرگ) به آن اشاره کرد ، زیرا نشان داد که شوک فرهنگی نوسانات روانی ناشی از مهاجرین است که از سه مرحله اساسی تشکیل شده است:

مرحله ماه عسل
این مرحله به محض ورود مهاجمین به کشور خارجی آغاز می شود ، زیرا احساس شادی و لذت می کند و چشمان او شروع به توجه به اختلافات بین کشور مبدا و کشور خارجی می کند و با کشفیات خود زیر نور یک رویاپرداز ادامه می یابد ، بنابراین او همه چیز جدید را دوست دارد و صحنه او را به اولویت همه چیزهایی که در کشور مادری خود زندگی می کرده ادامه می دهد. اما پس از مدت کوتاهی ، درجه این احساس صورتی کم می شود ، زیرا مهاجر با واقعیت واقعی او زندگی می کند که در فرهنگ جدید زندگی می کند ، برخورد می کند و مشکلاتی وجود دارد که وی از ارتباط با زبان ، مسکن ، تحصیل ، دوستان و غیره منحرف شد. آنها مرحله لذت را رقم می زنند و عسل به تدریج محو می شود و آن را به مرحله مذاکره می برد.

“مرحله مذاکره”
در این مرحله ، چیزهای جدید آشنا و رنگ پریده می شوند و سرگرمی و هیجان به بی حوصلگی و سرخوردگی تبدیل می شود و مهاجر به تدریج نوعی اضطراب و افسردگی را احساس می کند ، بنابراین وی شروع به نقد فرهنگ جدید می کند و در آن فقط موانع زبان و سیستم ها و قوانین مختلف ، نوع غذا ، ماهیت افراد ، شیوه زندگی و غیره را مشاهده می کند. که به او احساس پریشانی و پریشانی نسبت به فرهنگ جدید می دهد و در عین حال احساس درون او را از اشتیاق و اشتیاق به فرهنگ اصلی خود ، میهن ، و خاطرات خانواده ، دوستان و… برانگیخته و او با و یا بدون دلیل از حالت روحی و روانی دشوار و نوسانات روحی می گذرد.

مرحله تنظیم
در این مرحله و بعد از چند ماه ، معمولاً از (6-12) ماه ، مهاجر به تدریج به فرهنگ جدید عادت می کند و روان خود را تسویه می کند و در موقعیت ها و برخورد بهتر با آنها پیش بینی می شود ، و شروع به پذیرش روش های نوین فرهنگی می کند و با آنها مثبت تر برخورد می کند و درک او از الگوهای و فرم های فرهنگ را افزایش می دهد و قدرت کمتری می یابد. واکنش های او و عامل زمان برای رسیدن او به این مرحله کافی است ، اما آمادگی روانشناختی و تلاش برای فهم محیط و سازگاری با آن ، در کاهش سازگاری بسیار کمک می کند.

مهاجران در فرایند سازگاری به سه بخش تقسیم می شوند:

اولی: رجکر با رد فرهنگ و قلب و روح جدید ، خود را از محیط جدید جدا می کند و راه حل جز بازگشت به وطن اصلی خود نمی بیند و این افراد معمولاً هنگام بازگشت به آن ، سازگاری با فرهنگ اصلی خود را دشوار می کنند (و دانشمندان به 60٪ از مهاجران که در این امر وارد می شوند معمولاً مشکل دارند). بخش)

دوم: فرزندخوانده (Adopter) با فرهنگ کاملاً جدید ادغام می شود و هویت اصلی خود را از دست می دهد و بسیاری از این افراد از بازگشت به کشورهای مبدا خود امتناع می ورزند و ترجیح می دهند در کشور جدید برای زندگی بمانند (تقریباً 10٪ مهاجران به این بخش می پیوندند).

سوم: کیهان پوپولیتیک از فرهنگ جدید آنچه را که آن را مثبت می داند انتخاب می کند و برخی از فرهنگ اصلی خود را حفظ می کند و سبکی متمایز و منحصر به فرد ایجاد می کند و این افراد غالباً هنگام بازگشت به آن ، سازگاری با کشورهای خود را دشوار نمی یابند (تقریباً 30٪ از مهاجران نماینده این بخش هستند).